بسم رب الزهرا
اسیر خاکِ زمینم من
تو مثل قطره ی بارانی
چقدر منتظرت بودم
بگو که کنارم می مانی
اگرچه کنج قفس بودم
دلم هوای پریدن داشت
به آسمان نگاهت آه...
همیشه شوق رسیدن داشت
شکست بغض گلوی من
سکوت کردم و باریدم
تو دوش ملائک جایت بود
خودم به دو چشم خود دیدم
خوش آمدی گل خوشبویم
چه کرده ای سر و پیکر را ؟
بگو ز قصه ی گمنامی
بخوان تو روضه ی مادر را
منبع : وبلاگ خون شهدا